پشت زمین شکست و دل آسمان گرفت
پشتِ زمین شکست و دلِ آسمان گرفت
بی تو بهار، حال و هوایِ خزان گرفت
گفتیم میرسی و شبِ عید میرسد
امسال هم نیامدی و حالمان گرفت
خوشبخت آن کسی که سرِ سفره ات نشست
از خیمه گاهِ عرشیِ تو آب و نان گرفت
گریان، ورق زدی و دریغ از دعایِ عهد
پروندهٔ معاصیِ ما از تو جان گرفت
عالم، عجوزه ای که زمینگیر و ناتوان-
-از دست هایِ گرم تو؛ تاب و توان گرفت
در آرزویِ اینکه به تو اقتدا کُند
کعبه دلش گرفت و نوایِ اذان گرفت
برگرد و بیقرار بگو: جدّیَ الحسین(ع)
جدّی که تیر؛ پیکرِ او را نشان گرفت
سالارِ زینب(س) از نفس افتاد روی خاک
گودال، گریه کرد و غمی بیکران گرفت
«سر» را گرفت خنجر و تحویلِ نیزه داد
ضرْباتِ نعل، از بدنش استخوان گرفت
غارت تمام شد!ولی ای وای...جلوه کرد
انگشترِ عقیق؛ دل از ساربان گرفت
از حال رفت حضرتِ زهرا(س)به قتلگاه
اینجایِ مرثیه، نفس ِ روضه خوان گرفت
اربابمان بدونِ کفن ماند عاقبت
این داغ؛ صبر از دلِ صاحبزمان(عج) گرفت!
ا
مرضیه عاطفی