رفتی و دخترت ای یار به هم ریخته است
رفتی و دخترت ای یار به هم ریخته است
گل بی خار تو از خار به هم ریخته است
یا رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)من به چکنم افتادم
چکنم ماه شب تار به هم ریخته است
همه شب هست پرستار نگارم زینب (علیهاسلام)
دو سه روز است پرستار به هم ریخته است
سر خود بستهو دانستم از آن ضربه ی در
که سرِ بانوی بیمار به هم ریخته است
تاکه دشمن بهسرش ریختدلم ریخت به هم
دخترت یکصدو ده بار به هم ریخته است
سینه ای که سپر از بهر ولایت شده بود
وایِ من از نوکمسمار به هم ریخته است
فاطمه(علیهاسلام)پشتِ در از درد بهخود میپیچید
محسنش(علیهالسلام)در پس دیوار به هم ریخته است
یک قدمرفت ولی دست به پهلو برگشت
پهلویش از لگد انگار به هم ریخته است
محمود اسدی شائق
266
شعر بعدی