گریه کن نگاه من از برای معصومه
گریه کن نگاه من از برای معصومهبغض من شده شیون از برای معصومه
از دو چشم پر آبم وز گلوی بی تابم
ناله شد طنین افکن از برای معصومه
غم رسد به بالینم در وجود غمگینم
آتشی شده روشن از برای معصومه
فصل زرد پاییز است دل ز غصه لبریز است
شد خزان مرا گلشن از برای معصومه
در عزای این بانو چشم ضامن آهو
خون چکیده بر دامن از برای معصومه
می زنم به سر دستی ، کرده از غمش هستی
جامه سیه بر تن از برای معصومه
در غم گل پرپر دخت موسی جعفر
شعله داشت هر روزن از برای معصومه
یاسر امشب از داغش در خزان شده باغش
ناله ها ز دل می زن از برای معصومه
**
محمود تاری «یاسر»