گرچه شهید زهر و مسموم از جفایم
گرچه شهید زهر و ، مسموم از جفایم
من کشته عزای ، مظلوم کربلایم
دیگر ز پا نشستم ، واویلا واویلا
رفته تمام هستم ، واویلا واویلا
..............
من که ز دور طفلی ، قلبم پر از محن بود
دیدم که جسم جدم ، بی غسل و بی کفن بود
دیدم تنش به صحرا ، رها کرده بودند
دیدم که پیرهن از ، تنش برده بودند
..............
ای وای از آن غمی که ، آتش به قلب ما زد
بر روی دست جدم ، شش ماهه دست و پا زد
آندم ندای صبر از ، سوی خالق آمد
جد من از خجالت ، به خیمه نیامد
..............
از کودکی به دوشم ، بار بلا کشیدم
دامان عمه ام را ، آتش گرفته دیدم
روزی که تیره عالم ، به چشم ترم شد
آواره بیابان ، تمام حرم شد
..............
از شعله های یک غم ، سوزد همه وجودم
گریان شهر شام و ، آن کوچه یهودم
پیر زن یهودی ، چنان زد ز بیداد
راس حسین زهرا ، ز روی نی افتاد
علی سلطانی