کاش می شد مثل طفلی در شلوغی حرم
کاش میشد مثلِ طفلی در شلوغیِ حرم
مادرم را گم کنم پیدا کنم دلدار را
دوست دارم لابهلایِ ازدحامِ صحنها
گوشهیِ دِنجِ خودم روزی ببینم یار را
کودکم دستِ مرا وِل کرد امّا گم نشد
اصلاً اینجا هر کسی گم میشود پیدا شده
من شدم دلواپس و حیران ولی تا دیدَمَش ....
دیدم او همبازیِ خُدّامِ این آقا شده
خادمان مثلِ پدر مادر برایِ کودکِ .....
کوچکم اسباببازی و خوراکی داشتند
با گُلِ لبخندشان در سینهیِ بیتابِ او
غنچهیِ یاسی به رنگِ مهربانی کاشتند
خانهات از خانهیِ بابا برایش خوبتر
گرمیِ آغوشت از آغوشِ مادر بهتر است
در حرم آرامش و آرام سهمِ زائر است
آبِ سقّاخانهها مانندِ حوضِ کوثر است
در حرم مثلِ کبوترهایِ گنبد زائران
با فراغِ بال پَر واٰ میکنند و میپرند
خانهیِ خورشید غرقِ گرمی و نورِ خداست
میهمانانِ حرم در سایهسارِ حیدرند
چه غذایِ حضرتی باشد چه نَه رزقِ همه
میرسد با دستهایِ مادرِ تو فاطمه
همنوا با زائرانِ صحن سلطان میکند
روبهرویِ گنبدِ شاهِ ولایت زمزمه
مشهدت مثلِ نجف شور و شعف میآوَرَد
هَمُّ و غم گم میشود وقتی که باشی در حرم
مِهرِ تو مِهرِ خداوندِ تبارک باشد وُ .....
سایهسارِ رحمت وُ لطفِ شما رویِ سرم
دارم از هر کفشداری ُو رِواق و صحن و حوض
خاطراتی ناب و شیرین یا علی موسیَالرّضا
تا گِره شد پنجهام به پنجرهِ فولادتان
مُهر وُ امضا شد براتِ دیدنِ کربوبلا
مُهر وُ امضایِ تو زائر را مسافر میکند
هر کجایِ زندگی آقا دلم آشوب شد ....
آمدم زانو زدم رو به ضریحت رو زدم....
بر امامِ مهربانیها که حالم خوب شد
حالِ من خوب است وقتی که کنارت هستم و....
چشمهایم میشود خیره به رقصِ پرچمت
با نگاهِ نابِ تو خرجیِ روضه میشوم
چون شدم باران به پایِ روضه هستم مَحرمت
مَحرمت هستم که گفتی هر کجا قلبت گرفت
گریه کُن با روضههایِ قتلگاهُ و بویِ سیب
گریه کُن با یادِ شاهی تشنهلب که میزند
پیشِ مادر زیرِ خنجر دستوُپا یابنَالشَّبیب
قصّهیِ قربانی وُ آب و عطش کُشته مرا
تو بگو با ما سرِ جدَّت.... سرِ جدَّت کجاست؟!
عمّهیِ مظلومهات در خیمههایِ سوخته
ندبهخوان پایِ سرِ خونینِ رویِ نیزههاست
حسین ایمانی