کاش بر روی مزارت سایه بانی بود نیست
کاش بر رویِ مزارت سایهبانی بود نیست
کاش امشب در بقیعت روضهخوانی بود نیست
کاش یک زائر فقط یک شمع روشن مینمود
جایِ تکّهِسنگ اینجا آستانی بود نیست
کاش جارو میزدم صحنِ شما را با مُژه
گنبدی گلدستهای نام وُ نشانی بود نیست
کاش یک بیرق فقط بالایِ قبرَت بود آه
ریسهبندان صحنِ خاکیِ تو آنی بود نیست
کاش گریه کاش ناله کاشکی سینهزنی
در حریمِ این کریمِ آسمانی بود نیست
کاش خاکِ چادری از خاطرش بیرون شود
یاد دارم پیشِ مادر کودکانی بود نیست
کودکی با ضربهیِ سنگین به پهلو شد شهید
کودکی شد پیر در روضه توانی بود نیست
تکّهای از گوشواره رویِ خاکِ کوچههاست
گوشهای از خانه یاسِ ندبهخوانی بود نیست
حسین ایمانی