چشم مهتاب ندیده سحری بهتر ازین
چشم مهتاب ندیده سحری بهتر ازین
آسمان نیز ندارد قمری بهتر ازین
بانوی بیت علی صاحب فرزند شده ست
که ندارد پسرِ خوب تری بهتر ازین
می توان گفت که در دایره ی عشق و ادب
مادری هیچ ندارد پسری بهتر ازین
نخلی از باغِ ولایت ثمر آورده به بار
ندهد نخل کرامت ثمری بهتر ازین
دستِ او دستِ علی ، دستِ علی دستِ خداست
نیست در عالَم هستی پدری بهتر ازین
گنج عالَم که ندارد گهری چون عبّاس
صدفی هم که ندارد گهری بهتر ازین
روی گنجینه ی خلقت مَلَکِ عشق نوشت
کس ندارد بخدا سیم و زری بهتر ازین
پای گهواره ی او حک شده بود از اوّل
باغِ ایثار ندارد شجری بهتر ازین
خبر آمد که خدا قرصِ قمر باز آورد
نرسیده ست به عالَم خبری بهتر ازین
بال و پر داد به هر عاشق افتاده ز پا
طایران را نبود بال و پری بهتر ازین
بر درختِ کَرمش برگ و برِ عشق ببین
که ندارد شجری ، برگ و بَری بهتر ازین
چشمِ تر داشت علی ، بوسه به دستش می زد
که ندیده ست کسی چشمِ تری بهتر ازین
یَلِ میدان شجاعت ، پسرِ شیر خدا
تاکنون کس نشنیده قَدَری بهتر ازین
سفرِ عشق که او ساقی و سقّایش بود
ما ندیدیم به عالَم سفری بهتر ازین
چشمِ مانند گلش تیرِ بلا را سپر است
نیست در عرصه گلها سپری بهتر ازین
عاشقی ، غیرِ خزان گشتنِ گل هیچ نداشت
عشق هم هیچ ندارد اثری بهتر ازین
جگرِ سوختگان از اثرِ عشقِ وی است
به جگرها نرسیده شرری بهتر ازین
تاجِ سرهای شهیدانِ به خون غلتان است
به شهیدان نبود تاجِ سری بهتر ازین
سائلی کن ز درِ خانه ی عبّاس که نیست
به دو عالَم بخدا هیچ دری بهتر ازین
نظری کرده به دل ها که چنین بی تابند
کس ندارد به دلِ ما نظری بهتر ازین
او امیدِ دل ما در صفِ محشر باشد
ما نداریم امید دگری بهتر ازین
کامِ "یاسر" شده شیرین ز شکرخندِ زمان
به دهانی نرسیده شکری بهتر ازین
oo
محمود تاری "یاسر"