نیمه های شب بود مشغول تسبیح و دعا و ذکر رب بود
نیمه های شب بودمشغول تسبیح و دعا و ذکر رب بود
یه دفعه دید دورش یه عده بی ادب بود
امون از این غم
آخر عذاب بود
یه دفعه دید دستاشو که بین طناب بود
حق داره که بگه یاد ابوتراب بود
امون از این غم
در آتیش گرفته ساغر آتیش گرفته
اونو انداخته یاد درد مادر آتیش گرفته
بازم جای شکره اینجا نیست معجر اتیش گرفته
سر آتیش گرفته
نمی زاشتن عباشو رو دوشش بزاره
می کشیدن آقا رو یه عده سواره
جاداره آسمون از مصیبت بباره
غریب آقا غریب آقا....
حالشو که دیدند
از سن و از سالش خجالت نکشیدند
با اینکه ناله های اونو می شنیدند
امون از این غم
جون به لب رسیده
مگه می شه راه رفت بااین قد خمیده
اینجور نفس زدن یعنی دیگه بریده
امون از این غم
سرش به در گرفته دست به کمر گرفته
طناب و نسل یکی از ، اون چل نفر گرفته
توکوچه ای که مادر افتاده شرر گرفته
سرش به در گرفته
توروخدا به حال نزارش نخندید
وقتی داره می افته کنارش نخندید
تورخدا به چشمای تارش نخندید
غریب آقا غریب آقا....
حال تو خراب شد
اگرچه جای تو توی بزم شراب شد
ولی آقا دشمنت از خجالت آب شد
امون ازاین غم
اما توی شام بود
که عمه جان شما توی ازدحام بود
حرفای زشت وناسرا جای سلام بود
وقتی شراب میخوردن پیش تشنه آب میخوردن
بی حیاهاشراب جلو چشم رباب می خوردن
دخترکا گرسنه و اینا کباب می خوردن
همش شراب میخوردن
می رقصیدن کنار سرای بریده
زینب تو مجلس شام چه زجری کشیده
تموم غصه هارو به جونش خریده
غریب...
مهدی نظری