فزت و رب الکعبه می گویم
فزت و رب الکعبه می گویم
فاطمه امشب آمده سویم
شکر حق شده لحظه ی دیدار
به سر آمده هجر من و یار
خدا خدا خدا خدا ز جان سیرم
****
در دل محراب با سر افتادم
صورت زهرا آمده یادم
گل من ز فشار در افتاد
در خانه به روی سر افتاد
خدا خدا خدا خدا ز جان سیرم
****
من به زخمم خاک گر چه می مالم
دائما امشب فکر گودالم
زینبم ز بلندی ببیند
که یکی روی سینه نشیند
خدا خدا خدا خدا ز جان سیرم
محمود اسدی شائق