عمه نوحه می خونه من برات سینه می زنم
عمه نوحه میخونهمن برات سینه میزنم
رو نیزه اشکاتو دیدم
با چشات سینه میزنم
با این پاهای خستم
پا به پات سینه میزنم
اینا هنوز منو نشناختن
نوهی حیدرم من
با اینکه دستام بستهست
فاتح خیبرم من
آبروی این شهرو
با اشکام میبرم من
کشیده منو با روی کبود
تو شلوغیه بازار یهود
روزگار بی حیا
کاش بودی بابا
بند دوم
بابا ، من گمت کردم
تو بیابونِ تاریکم
روی من کبوده بابا
واسهی سیلی کوچیکم
میدیدی زخم پامو
اگر که بودی نزدیکم
ولی بابا من میدونم
که یه شب بر میگردی
شبیه اون شبها که
موهامو شونه کردی
نه غصه میمونه برام
نه زخمی و نه دردی
میمونه بابایی چشَم به راه
تمومی داره روزای سیاه
دیگه بسمه بابا
بابایی بیا
بند سوم
چشمِ ، دخترت روشن
اومدی مهربون من
ماه من اومدی دیگه
روشنه آسمون من
مثل یک مسافر حالا
از تنم میره جون من
برا سفر پای پر تاول
دست و پامو نبسته
مانع رفتن نیست این
پهلویی که شکسته
کسی منو نمیزنه
بابام اینجا نشسته
این تن دیگه برا من قفسه
موندنِ تو این دنیا بسه
دیگه وقتشه برم
من درد سرم
سعیده کرمانی
سعید حمیدیان فر