دارم شبانه از این خانه می برم
دارم شبانه از... این خانه می بَرَم
این پُر نشانه را بر شانه می برم
سنگینیِ غمت بر روی دوشِ من
از غصّههای تو دق میکند حسن
آه ای یارِ... تازه جوان مرو
ای دلدارِ... قامت کمان مرو
از دنیا من سیرم
بی زهرا میمیرم
بی زهرا میمیرم (۴)
بعد از تو روزگار با من کند چهها
با گریه میشوم راهیِ کوچهها
شد خانهدارِ این غمخانه دخترم
زخمِ زبان چهها میآورد سرم
دنیا بر من راهِ شادی را میبندد
قُنقد هر جا میبیند من را میخندد
از دنیا من سیرم
بی زهرا میمیرم
بی زهرا میمیرم (۴)
حسین ایمانی
970
شعر بعدی