خدايا بنده ای منت پذيرم
خدايا بنده ای منت پذيرمبه چاه و ظلمت عصيان اسيرم
ترّحم كن كه اين گونه نميرم
تویی درد مرا دارو و تسكين
اغثنی يا غياث المستغيثين
الهی بنده ای بودم فراری
به سويت آ مدم با بی قراری
ندارم دربرت جز شرمساری
مرا باتو بود اين حرف ديرين
اغثنی يا غياث المستغيثين
منم تنها، تويی تنها اميدم
چو من لاتقنطويت راشنيدم
به سوی آستان تو دويدم
مراجامی بده زآن شهد شيرين
اغثنی يا غياث المستغيثين
مپرس از من كجا بودم ،كجايم
كه سرتا پا پُر ازجُرم و خطايم
اسير پنجه ی نفس و هوايم
مرا مانده به دامان اشك خونين
اغثنی يا غياث المستغيثين
زجان وهستي من تاب رفته
شب عمرمرا مهتاب رفته
زغفلت بخت من درخواب رفته
شده بار غمم بسيار سنگين
اغثنی يا غياث المستغيثين
خدايا جان مسروری ندارم
زغفلت در دلم شوری ندارم
برای قبر خود نوری ندارم
ندارم مونس وياری به بالين
اغثنی يا غياث المستغيثين
قسم برعزّت وقدر و جلالت
قسم برشوكت ونوركمالت
قسم برعفو وجود و برخصالت
به آيه آيه ی زيتون و وطين
اغثنی يا غياث المستغيثين
الهی بررسول ورسم وراهش
به حق مرتضی و اشك وآهش
به زهرا و به فرزندان ماهش
مكن خارم به پيش آل ياسين
اغثنی يا غياث المستغيثين
به گل های حسين وكربلايش
به اخلاص ونماز بی ريايش
خدايا بر سر از تن جدايش
كه بخشيده سرافرازی به آئين
اغثنی يا غياث المستغيثين
مرا با ذكر ويادت آشنا كن
به عشق خود دلم را مبتلا كن
«وفایی»را وفاداری عطا كن
مراثابت قدم كن درره دين
اغثنی يا غياث المستغيثين
سید هاشم وفایی