بوی غم می آید امشب روی بال هرنسیمی
بوی غم می آید امشب ، روی بال هرنسیمی
با امام هشتم خود ، گوید از غم هریتیمی
تسلیت ای ضامن من ای امام ثامن من
گریه دارم ، ناله دارم ، من ز سوز گریه هایت
گریه کم کن از یتیمی ، من بمیرم از برایت
تسلیت ای ضامن من ای امام ثامن من
آمدم با تو بگویم ، با دل خون ،حال مضطر
آمدم ناله زنم از ،ماتم موسی بن جعفر
تسلیت ای ضامن من ای امام ثامن من
ناله دارم بر امامی ، کو به زندان سوده گشته
بعد از این رنح و مصیبت، رفته و آسوده گشته
تسلیت ای ضامن من ای امام ثامن من
آن گلی که ساق پایش ، از ستم کوبیده گردید
گردنش از کند و زنجیر، زخمی و سائیده گردید
تسلیت ای ضامن من ای امام ثامن من
خون بگریم من برآن گل ، کز ستم های زمانه
گه به زندان خورده سیلی ،گاه خورده تازیانه
تسلیت ای ضامن من ای امام ثامن من
سید هاشم وفایی
259
شعر بعدی