با غنچه های دشت و دمن مو نمی زند
با غنچه های ِ دشت و دمن مو نمی زندبا مُشک و زعفران و ختن ، مو نمی زند
با انبیاء ِ پاک ِ سلف ، هم طراز هست
با نِکهت ِ بهشت ِ عَدَن ، مو نمی زند
رُقعه به دست ، بسته و... آماده ، آمده
با غیرت و غرور ِ حسن ، مو نمی زند
یاقوت ِ چشم های ِ حُنِینیّ ِ این پسر
با خاتم ِ نفیس ِ یمن ، مو نمی زند
با شیر ِ خِبره ی ِ جَمل از جامع ِ صفات
وقت ِ نبرد ، بین دو تن ، مو نمی زند
مرهب مساوی از دم ِ تیغش دو نیم شد
اصلاً بگو دوباره بزن ، مو نمی زند
بو می کشید ، عطر تنش را حسین گفت
او با علی ِ اکبر ِ من ، مو نمی زند
هر دو شکسته سینه ، نفس می کشند... آه
با مادرش به وقت ِ سخن ، مو نمی زند
کندو که پاره گشته از آن می چکد عسل
با زخم ِ باز کرده ِ دهن ، مو نمی زند
روح الله قناعتیان