امشب علی مرتضی عازم به عقبا می شود
امشب علی مرتضی عازم به عقبا می شودبا چهره غرقِ به خون مهمان زهرا می شود
امشب غریبانه رود جسمش به روی شانه ها
مظلومی آن مقتدا بنگر که امضا می شود
امشب یتیمی غرقِ غم دارد فغان با چشم تر
حال علی را خونجگر پرسان و جویا می شود
امشب ز هجر مرتضی در موجی از اشک عزا
زینب پر از فریاد غم از داغ بابا می شود
امشب اگر ظلمت سرا می گردد ای یاران جهان
پنهان به زیر خاک ها رخسار مولا می شود
امشب رود سوی جنان مولای حق جویان علی
چشمان فرزندان او از اشک دریا می شود
امشب ز داغ مرتضی آوای واویلا رسد
کرب و بلای دیگری در کوفه بر پا می شود
امشب ز هر ویرانه ای گردد بلند آوای غم
یعنی که هر بیچاره ای مشغول نجوا می شود
امشب ز شعر «یاسر» و اشک روان از دیده اش
بر کودکان بی پدر عرضِ تسلّا می شود
**
محمود تاری «یاسر»