گرچه از کودکی اش داغ مکرر دیده
گرچه از کودکیاش داغ مُکرّر دیده
قامتشخَم شدهچونداغِبرادر دیده
همه در طایفهیمادریاشغَم دیدند
او ولی غُصّه و غم چند برابر دیده
نیمقرن است کههرروزعذابش داده
جایآنپنجهکهبَر صورت مادر دیده
از دل معرکه او را به مدینه بُردهست
آن شکافیکه روی پهلویِ اَکبر دیده
خاطرآزُردهیآنزخمعمیقاستهنوز
که شبِ قدر به پیشانیِ حیدر دیده
آهازآنساعتِجانسوز کهاو باخبر از
---تیرباران شدن نعشِحسن گردیده
چهقدرسختگذشتهستبهاو وقتیکه
تیر را دوخته بر حنجر اصغر دیده
مرگِخود را زِ خدا خواستهدرنافلهاش
بوسهی تیغوسنانرا کهبهحَنجر دیده
محمد قاسمی
230
شعر بعدی