پوشيده شد ز ابرغم و درد خانه ات
پوشيده شد ز ابرغم و درد ،خانه اتآتش زبانه می كشد از آشيانه ات
پور خليل بودی و ديدی به چشم خويش
نمروديان زدند ، شراره به خانه ات
افلاكيان به گريه و ضجّه در آمدند
ديدند تا شكست ، نماز شبانه ات
بودی به ياد غُربت توفانی علی
شد بسته با طناب ،اگر دست و شانه ات
از كوچه ای كه راه به زهرا گرفته اند
كردند سوی دشمن ظالم روانه ات
برخاك كوچه ی بنی هاشم ،روا بود
ريزد اگر که اشك غم و ،دانه دانه ات
بُردند پا بُرهنه تو را، گفتی ای حسين
من گريه می كنم به غم نازدانه ات
دادی چراغ علم و شرف بر همه ،ولی
جزخون دل نداد ، به دنيا زمانه ات
پاشيده اند بر جگر تو، اگرچه زهر
پيچيده است درهمه ، عالم ترانه ات
قدر تو نيست درخور فهم زمينيان
آگه ز قدر توست ،خدای يگانه ات
باگريه می سرود«وفایی» ،كه ای امام
امشب ز اشك خويش ،گرفتم نشانه ات
سیدهاشم وفایی