هنوز میرسد از پشت در صدات به گوشم
هنوز میرسد از پشت در صدات به گوشم
هنوز چوبۀ تابوت توست بر سر دوشم
من آن امام غریبم که در میانۀ حجره
نگاه کردم و گردید آب، شمع خموشم
وصیتت شده باعث که در کنار مزارت
ز گریه بسته گلویم به سینه ماند خروشم
سزد به یاد کبودیِ دستوصورتوچشمت
تمام عمر فقط جامۀ سیاه بپوشم
اگر کبودیِ روی تو را به چشم ندیدم
صدای ضربت دست عدو رسید به گوشم
به دیده رفته فرو خار و استخوان به گلویم
امید دل تو دعا کن مگر به صبر بکوشم
اگر که طول کشد با نبودن تو حیاتم
چگونه خونِ جگر در تمام عمر بنوشم
گرفتهام به غمت انس و مونسم شده گریه
به شادی همه عالم غم تو را نفروشم
ز کوچهای که تو را زد عدو عبور نکردم
وگرنه میرود از سر به یاد روی تو هوشم
به سوز خویش بسوزان هماره «میثم» خود را
که اشک گردم و مانند خون ز دیده بجوشم
غلامرضا سازگار