نور عرفان نور رحمان نور ایمان نور قرآن
نورِ عرفان نورِ رحمان نورِ ایمان نورِ قرآن
همگی یک طرف وُ روبهرویش شاهِ نجف سرورِ مردان
آنکه از روزِ ولادت به خدا آیه و برهان
آنکه هر آه و نگاه و نفسَش وصل به جانان
آنکه از غرّشِ او لرزه فِتادهَست به میدان
آنکه شبها به رویِ دوش کِشد نانِ یتیمان
آنکه حکمِ پسرانش شده سلطان
این یکی شاهِ کرامت دیگری شاهِ شهیدان
آنکه حُبَّش شده مِفتاحِ در روضهیِ رضوان
آنکه از یُمنِ قدومش شده اَفلاک چراغان
آنکه پیشِ قدمَش چاک دهد کعبه تن و جان
وقتِ میلاد شده مادرِ آبستنِ او در مکّه مهمان
مضطر و زار و هراسان و پریشان
چنگ آویخت به کعبه کِای خداوندِ غریبان
راه بُگْشا که ندارم خالقا جز تو کسی را
باز کُن درب مرا راه بده ایزدِ منّان
یا الهی یا الهی یا الهی یا الهی
آسمان صاعقه زد فاطمه بِشْنید صدایی
ترس هرگز که تو مامِ خَلفِ اَصلحِ مایی
هوش اِی بنتُالاسد در کَنفِ قدرتِ مایی
حاملِ شاهِ جهان شیرِ توانمندِ خدایی
بانگ برخواست الا کعبه کجایی؟! تو کجایی؟!
چه جسوری !!! در رویِ صاحبِ خانه نَگُشایی
توبه کُن توبه که باید سینهات چاک نمایی
درِ وصلی بِگُشا داخلِ دیوارِ جدایی
اینچنین شد اینچنین شد ......
فاطمه داخلِ این خانه شد و غرقِ نِعَم بود
دو سه روزی میهمانِ کرمِ شاهِ کرم بود
غرقهیِ لطفِ خدا دور زِ غمها و اِلَم بود
دور از دیدهیِ بدکاره و بازارِ ستم بود
آمد از کعبه بُرون رویِ دو دستَش گوهری بود
نَه گوهر بلکه بر این دست خدایا قمری بود
ماه نَه قرصِ فروزندهیِ خورشیدِ جَلی بود
شمس نَه بهتر از آن این ولیُّاللّه علی بود
آسمان خَم شد و آمد پیشِ این طفل جَبین سود
آسمان هم یاعلی گفت کهکشان هم یاعلی گفت
زادهیِ کعبه تویی کعبه گرفتارِ تو حیدر
عرشیان مشتریانِ سرِ بازارِ تو حیدر
بهترین بنده تویی حق دل و دلدارِ تو حیدر
تو گُلی کوُن و مکانند همه خارِ تو حیدر
مردِ شمشیر تویی جنگ شده زارِ تو حیدر
مات و مبهوت شده خصم زِ پیکارِ تو حیدر
عشقِ اَفلاک تویی فاطمه هم یارِ تو حیدر
زینبین و حَسَنینَند خریدارِ تو حیدر
بابِ جنّات تویی آتشِ حق نارِ تو حیدر
عشقِ سادات اَباَالفضل علمدارِ تو حیدر
جانِ عالَم به فدایِ تو و عبّاسِ تو حیدر
شیعهات از تو مدد خواهد و بَس حیدرِ کرّار
چنگ بر دامنِ لطفَت زد و بس حیدرِ کرّار
بی تو دنیاست برایَش چو قفس حیدرِ کرّار
تا قیامت ذکرِ او در هر نفس حیدرِ کرّار
به چه ذکری ذکرِ بِکری!!! ......
زندگی بی علی و مِهرِ علی نیست توانم
بی علی من نتوانم لحظهای زنده بمانم
گرم و تابنده تویی سرد و خَموش این عاشق
روزِ میلادِ تو آمد به خروش این عاشق
حسین ایمانی