می نویسم سراب بی معناست
مینویسم سراب بیمعناست
با شما اِلتهاب بیمعناست
مینویسند تکتکِ کلمات
به تو وابسته است آبِ حیات
مینویسم به عشق مدیونم
لیلیِ دل تویی و مجنونم
مینویسم به خطِّ ناب علی
صِلهام با ابوتراب علی
پسرِ سجدههایِ بسیاری
نوهیِ مجتبی و سالاری
مادرت فاطمه گلِ حسن است
پدرت جانشینِ عشقِ من است
کربلا دیدهای امیرِ بقیع
ای یداللّهِ دستگیرِ بقیع
تویی از نسلِ کوثر و حیدر
من و ایل و تبارِ من نوکر
سائلان نگاهِتان اَفلاک
عاشقان پیشِ پایتان چون خاک
نانِ هفت آسمان سرِ خوانت
شده حاتم گدایِ احسانت
میچکد از لبَت عسل هر دَم
با حدیثَت عقائِدم محکم
باقرُالعلم عالمِ عاشق
یابنَسجّاد یا اَباَالصّادق
گرمیِ آفتاب را دیدی
اضطرابِ رباب را دیدی
چشم بر راهِ مشکِ آمالی
شاهد روضههایِ گودالی
به رویِ پنجه ایستادی آه
شاه اُفتاد و اوُفتادی آه
کربلا کوفه شام ویرانه
سرنوشتِ تو مثلِ دُردانه
دیدهای میزند حرم ناله
ذکرِ تو العجل اباصالح
حسین ایمانی