مدینه باز برای ستمگری آمد
مدینه باز برایِ ستمگری آمد
دوباره آتشِکین سویِ دلبری آمد
تمامِ خاطرههایِ سقیفه شد تکرار
طنابِ بستنِ بازویِ حیدری آمد
نماز و قلب شکست و کشید سجّاده
وَ پشتِ اسبِ ستم پیرِ لاغری آمد
به دستِ علمِ خداوند بندِ نادانیست
برایِ طعنه زدن نامِ مادری آمد
بزن مرا ولی از مادرم نگو نامرد
ببر که پیشِ نظر یادِ مضطری آمد
به یادِ پایِ برهنه غروب و حیرانی
دَم حسین در این بَزمِ جعفری آمد
اگر چه شعله و بندِ کنایه را دیدی
کجا به سویِ حریمِ تو لشکری آمد؟!
به گوشوارهیِ دردانهات کسی زد چنگ؟!
به پیشِ خواهرِ تو رویِ نِی سری آمد؟!
به یادِ داغِ بقیع و ضریحِ ششگوشه
به سمتِ هیأتِ تو دیدهیِ تَری آمد
برایِ مشکِ اباالفضل اشک واجب شد
صدایِ زمزمهیِ یابنَالعسکری آمد
حسین ایمانی