ما بین گودال بلا آمد عدویت
ما بین گودال بلا آمد عدویتوقتی که نیزه بی امان آمد به سویت
در خاک و خون قتلگه افتاده بودی
می زد به پیش چشم من پنجه به مویت
با چکمه ی نحسش تنت را می فشرد و
با خنجرش زد ضربه ها زیر گلویت
هر کجا میزدنت افتادم
پابه پای بدنت افتادم
هزار و نهصد و پنجاه دفعه
قد زخمای تنت افتادم
وای من وای من ای حسین«ع»
آه ای برادر جان چه آمد بر سر تو
آمد به مقتل دیده گریان مادر تو
در زیر تیر و تیغ تیز و نیزه و نی
شد پاره پاره بین اعدا پیکر تو
یک ساربانِ بی مروت وقت رفتن
امد برای غارت انگشتر تو
مرکب سواران مرکب خود را کشاندند
با نعل تازه روی جسم اطهر تو
پیش چشم خواهرت دعوا بود
واسه غارت سرت دعوا بود
وقتی انگشت بریدن واسه
غارت انگشترت دعوا بود
وای من وای من ای حسین«ع»
1⃣2⃣0⃣6⃣
مجیدمرادزاده