مادر خوب حضرت دلبر
مادرِ خوبِ حضرتِ دلبر
به فدایِ تو جانِ مادرِ ما
روزِ محشر تو میکنی محشر
میشوی باز سایهیِ سرِ ما
با شما باشکوه و دیدنی است
روزِ یومُالحساب وَاللّهِه
تو جدا کن مرا بگو این است
عبدِ این آستانه نوکرِ ما
تو بهشتِ غلامِ درباری
سرنوشتم فقط به دستِ شماست
می کند سینه را حسینیِّه
نظرِ بینظیرِ کوثرِ ما
مثلِ باران زلالی و شفّاف
مثلِ دریا رئوف و بااِنصاف
اِنسیه... هانیه... مُکرَّمهای...
مصحفِ کامل و مُطهّرِ ما
از همه حیدریتری مادر
شاهدم روضههایِ میخِ در
ای خدا روزگارِ بیانصاف
چه بلایی میآوَرَد سرِ ما
شده کوچه بلایِ جانِ حسن
شده خانه بلایِ جانِ حسین
بستهای دادهای به زینب که...
واٰ کنی روضههایِ پیکرِ ما
پیکرِ پارهپاره بیکفن است
روضهیِ اهلِ خیمه سوختن است
روضهها سخت و باورش دشوار
سرِ بازار رفته لشکرِ ما
کنجِ ویرانه فاطمه دارد
بَر و رویِ سهساله شد نیلی
سیلی آمد سراغِ طفلِ حسین
تا بگیرد بهانهیِ سرِ ما
فاطمه روضهخوانِ تشتِ طلا
فاطمه بیقرارِ ویران است
فاطمه ندبهخوانِ هجران است
تا ببیند جمالِ دلبرِ ما
حسین ایمانی