عشق حیدر است با من که بود بهین نویدم
عشق حیدر است با من که بود بهین نویدمکه علی بود امامم ، که علی بود امیدم
همه سود کرده ام من ز علی هر آنچه گفتم
وَ نبرده ام زیانی هرچه گفتم و شنیدم
به کسی نداده ام دل بجز از علیّ و آلش
که فقط مراد من او ، وَ فقط به او مریدم
دهنم گرفته بویِ گل و عطر باغ جَنَّت
که ز دست ساقی گل مَی عشق او چشیدم
شب و ظلمتی ندارم که علی ست آفتابم
ز طلوع آفتابش همه صبحم و سپیدم
به ارادتی که دارم همه عمر بر ولایش
نه کنون که از تولد به حریم او رسیدم
شده ام در آستانش مثل ماه آسمان ها
چو غلامی اش نمودم ز کرانه ها دمیدم
همه دَم مدافع او ، همه جا فدایی او
به تمام عرصه ها هم غم او به جان خریدم
نسپرده ام دل خود به طعام غیر ، یاران
که فقط ز نخل حیدر رطبی ز عشق چیدم
به کف اش گرفته دانه شه مُلک آسمان ها
که چنین کبوترانه به هوای او پریدم
به ولای او سپردم سر و جان و هستی خود
چو به راه او بمیرم بخدا چُنان شهیدم
«یاسرم» غلام حیدر بیا ای قلم تو بنویس
که ازین غلامی خود منِ خسته روسفیدم
**
محمود تاری «یاسر»