خدا گواست که سوزانده اند دلها را
خدا گواست که سوزانده اند دلها را
در آن دقیقه که بستند دست مولا را
نه یک نفر دو نفر نه مغیره و قنفذ
چهل نفر همه با هم زدند زهرا را
رسول گفت که زهرا گل من است اما
گذاشت خصم روی چادر گلش پا را
بدون فاطمه،حیدر نداشت دنیایی
گرفته اند ز مولا تمام دنیا را
مدینه مادر ما پشت هم لگد میخورد
صدای ناله ی او سوخت قلب بابا را
سه ساله هم وسط دشت کربلا افتاد
به کعب نیزه کتک می زدند زنها را
یکی به روی سرش تازیانه می چرخاند
یکی به نیّت غارت یتیم تنها را
حرامزاده به دنبال معجرو،طفلی
به روی خار دویده تمام صحرا را
محمود اسدی شائق
89
شعر بعدی