بوی بهشت می دهد روضه رضوان تو
بوی بهشت می دهد روضه ی رضوان توطبیب هر خسته ای نسخه ی درمان تو
پای دلم مانده در رواقِ صحن عتیق
آهوی سرگشته ام بی سر و سامان تو
آن چه خدا می دهد ز فضل خود بر گدا
باب جوادُ جود ُفضل،سفره ی احسان تو
نبض دلم می زند، ضامن آهو رضا
صحنُ سرای دلم، روضه ی رضوان تو
شیشه ی چشم تَرَم، شربت شعرِ ترم
ترک وطن می کنم دل شده ایوان تو
پنجره ی دلم ببین همیشه رو به مشرق است
مشرقِ چشمانِ من رو به خراسان تو
در دم جان دادنم شوق توام آرزوست
آهوی گریان تو، سرم به دامان تو
"سائلِ" تو معتکف به صحن قدسُ عتیق
صحن گوهرشادِ تو، دستِ منُ خوان تو
مهدی اسماعیل خان طلائی