به ظاهر اگر چه بقیع ویران است
به ظاهر اگر چه بقیع ویران استبه چشم باطن اگر بنگری گلستان است
چهار دسته گل فاطمه به صحن بقیع
چهار باغ بهشتی سبز یزدان است
مبین که شمع و چراغی درآن شبستان نیست
ببین سپهرِ پُر از کهکشان و تابان است
مدینه مهبط وحی است و بر رسول قسم
چهار ناطق قرآن به دامن آن است
مدینه بحر خروشنده ای ز توحیداست
بقیع او پُرِ یاقوت و دُرّ و مرجان است
صدای ناله ی افلاکیان به ما گوید
که این بقیع،همان گلشن شهیدان است
نشان ز غربت حیدر اگر که می خواهی
هنوز تربت زهرا ز دیده پنهان است
اگر که جان و دل شیعه سخت می سوزد
اما عصر در آن جا همیشه گریان است
من از تنی که پُر از تیر شد چه بنویسم
قلم فتاده ز دستی که باز لرزان است
ز ناله های دل امّ بی بنین آن جا
شبیه علقمه و کربلا، نیستان است
بدان امید که روزی ز خویش می پرسیم
که این حریم بقیع است یا خراسان است
سفر به بال دل خود کند«وفایی» و باز
به اذن دوست به شهر مدینه مهمان است
سید هاشم وفایی