بر مشامم باز هم بوی محرم می رسد
بر مشامم باز هم بوی محرم می رسدبر دل ویرانه ام دریایی از غم می رسد
اهل دل آماده تجدید بیعت می شود
کاروان کربلا از راه کم کم می رسد
نوحه ها باید کنم همراه با مرغ سحر
چون عزای اشرف اولاد آدم می رسد
کوچه های زندگانی پر طراوات می شود
هر کجا خیل عزاداران و پرچم می رسد
عاشقان پیراهن و شال عزا بر تن کنید
مادری دلسوخته با قامتی خم می رسد
من نمیدانم چه رازی هست در ذکر حسین
تا که می گویم به لب بر دیده ام نم می رسد
اتشی زن بر دلم ای دیده ی بارانی ام
فصل اندوه و عزا و شور و ماتم می رسد
می شود تکرار چون هر سال ایام عزا
گلشن قران و دین سرسبز و خرم می شود
گردش ماه محرم رویش اندیشه هاست
روح و جان تازه بر افلاک و عالم می رسد
حاصل کرب و بلا آزادی و دلداده گیست
عاشقان را شادی و اندوه باهم می رسد
یا حسین می گویم و کرب و بلایی می شوم
سهم من از سفره احسان مسلم می رسد
آشنا با عشق کردم این دل مدهوش را
زین سبب از جام جانان رونق و دم می رسد
محمد هوشمند