بر دلم از داغ غمهایت شرر افتاده است
بر دلم از داغ غمهایت شرر افتاده استگوئیا آتش دوباره بر جگر افتاده است
شرح جانسوز غمت را تا شنیدم سوختم
بر همه ارض و سما تا این خبر افتاده است
دانه میخواهم کبوتر بر حریمت گشتهام
این کبوتر در حرم از بال و پر افتاده است
نخل بی بار و برم بار و بری بنما عطا
از عطش نخلی چنین بی بار و بر افتاده است
یک گریز روضه میخواهم بخوانم بهر تو
وای من از روی نیزه تا که سر افتاده است
سنگ کوفی تا سرت را بر روی نیزه شکست
دختری از روی ناقه پای سر افتاده است
سهم تو در کوفهسنگ کین شده ای وای من
خواهرت در بین کوچه دیدهتر افتاده است
مرتضی محمودپور