ای مسیحایِ علی جان بر لبم اعجاز کن
اِی مسیحایِ علی جان بر لبم اِعجاز کن
حیدرت اینجاست چشمِ تارِ خود را باز کن
فاطمه جانم تویی تازه جوانِ خانهام
زندگی را با نوایِ یاعلی آغاز کن
بینِ کوچه پشتِ در بال وُ پَرت زخمی شده
صبر کن بال وُ پَرت که خوب شد پرواز کن
دستهایِ تو اگر چه سخت بالا میرود
با قنوتی چارهیِ غمهایِ چارهساز کن
شد قرارِ من دلیلِ بیقراریهایِ من
داغِ من اشکِ حسین و قاتلم بغضِ حسن
از در ُو دیوارِ این خانه به شدّت شاکیام
کشتهیِ زخمِ زبانِ کوچهیِ هتّاکیام
داغدارِ روضهیِ لکنتْ زبانِ مجتبیٰ
سوگوارِ معجرِ خونی و چادرْ خاکیام
روزگاری فاتحِ بدر و اُحد بودم ولی ....
روزگارم تلخ و تیره شد خدا حالا کیاَم!!!
جانِ من جان داده و جان بر لبم آورده است
پَرشکسته پر کشیده طائرِ افلاکیام
فاطمه تنهاتر از سابق شدم با رفتنت
قاتلِ جانم شده گلهایِ بر پیراهنت
بعد تو با پوزخندی میدهد قنفذ سلام
پیشِ پایِ من مغیره میکند دائِم قیام
میخِ در هر روز خیره میشود بر مرتضی
کوچه دارد میزند طعنه به غمهایِ امام
دشمنِ دینِ خدا هر روز مسجد میرود
من ندارم حُرمت امّا شعله دارد اِحترام
هر کسی بدتر تو را زد حُرمتش واجبتر است
هر که طعنه بیشتر زد بیشتر دارد مقام
بی تو تنها مَحرمِ آهِ علی شد گوشِ چاه
میکِشم در روضههایت انتظارِ قرصِ ماه
حسین ایمانی