افتاده ام ز پا کنج زندان
شعر مداحی زمزمه امام کاظم (ع) - افتاده ام ز پا کنج زندان
افتاده ام ز پا کنج زندان
چشم انتظارم بیا رضا جان
من به شورو در نوایم
آسمان گرید برایم
ای رضاجان شد شکسته
استخوان ساق پایم
وامصیبت وامصیبت
****
گرچه در گوشهی سیه چالم
امّا یاد تنگیِ گودالم
جدّمظلومم در آنجا
با چه وضعی دست و پا زد
نیزه تا بر سینه اش خورد
مادر خود را صدا زد
وامصیبت وامصیبت
****
گر چه از زهر میسوزد جگرم
سیلی نزد کسی بر دخترم
منکه افتادم ز ناله
شد دلم خون همچو لاله
پهلوی من میکِشد تیر
یاد پهلوی سه ساله
وامصیبت وامصیبت
محمود اسدی شائق
131
شعر بعدی