دانلود برنامه بحارالاشعار

آنروزها رنگ سحر خاکستری بود

شعر مداحی مدح عید مبعث - آنروزها رنگ سحر خاکستری بود

آنروزها رنگ سحر خاکستری بود
رنگ تمام غنچه ها نیلوفری بود
آداب آدم چهره ها کین گستری بود
هر دختری محروم مهر مادری بود

آنروزها جان جهان از غم به لب بود
آنروزها خورشید هم در بند شب بود

صبح سعادت با همه نامهربان بود
بر شیر مردان ، حکم حکم روبه هان بود
گوئی تمام باغها بی باغبان بود
گوئی تمام فصلها فصل خزان بود

آنروزها گل روی گلشن را نمیدید
بلبل جمال یاس و سوسن را نمیدید

آنجا که ظلم از هر طرف بیداد میکرد
از غم عقاقی گریه بر شمشاد میکرد
مرغ سعادت شِکوه از صیاد میکرد
آنجا که عشق از بی کسی فریاد میکرد

آزاد مردی نغمه های دیگری داشت
گوئی به سر حال و هوای دیگری داشت

او صحبت از یک خالق و یک یار میکرد
او وصف یک معشوق و یک دلدار میکرد
با هر سخن کز یار در بازار میکرد
از خواب غفلت عشق را بیدار میکرد

تا غنچه ی لعل لبانش باز میشد
مرغ اسیر عشق در پرواز میشد

در بین نامردان سخن مردانه میگفت
جان جهان از جلوه ی جانانه میگفت
در خانه ی حق مدح صاحبخانه میگفت
بر تیره روزان از می و پیمانه میگفت

نطقش برای ظلم بوی جنگ میداد
ظلمت جواب نور را با سنگ میداد

از طعنه ی نامرد مردم در نوا شد
دریای رحمت از کویر غم جدا شد
چون روزهای پیش وارد بر حرا شد
از خلق بگریزان و واصل بر خدا شد

از جهل مردم نزد خالق ناله میکرد
فریاد از بیداد چندین ساله میکرد

کآمد بگوشش از پس غیبت ندائی
بر گوش جان بنشست بانگ آشنائی
کی عبد من تو بهترین مخلوق مائی
بر تو سزد پیغمبری بر من خدائی

اقرا باسم ربک قل ای محمد
برگو بنام خالق کل ای محمد

تو آخرین پیغمبر مائی محمد
تمثال روی ما سراپائی محمد
پیغمبران قطره، تو دریائی محمد
پیغمبران را هم تو مولائی محمد

برخیزو راهی شو که ره دور و دراز است
از کعبه هم بر دامنت دست نیاز است

گرچه از این ساعت رهی دشوار داری
ای یوسف ما گرمی بازار داری
باکت نباشد مشتری بسیار داری
همسنگری چون حیدر کرار داری

در هر قدم صد آسمان یاور دهیمت
مزد رسالت سوره ی کوثر دهیمت

حیدر توکلی

58
شعر بعدی